۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

پنج ضلعی

 بوی خون نفرت انگیزترین بوی دنیاست ،نوعی اشمئزازکه وصف کردنی نیست.نمیدانم شاید خون هرکس بادیگری فرق میکند وترکیب صدها بوی مختلف اینقذرغیرقابل تحمل میشد.باوجودانکه همیشه آرزو میکنم دیگرهیچوقت چنین بویی راتجربه نکنم اماگاهی دلم میخواهد درمرورخاطرات تلخ جنگ میتوانستم آن بوراعمیقا ًاحساس کنم تابتوانم خودم را دوباره درآن محیط قراردهم وزشتی های جنگ رادربی خیالی صلح ازیادنبرم. حالادیگر قریب به 24 سال ازآنموقع میگذرد اماهنوزهم بوی خون برایم هم معنی است با«عملیات کربلای پنج »عملیاتی که حدود پانزده روزپس ازهمنام شماره چهار خودانجام شدومابوی خون بیشتری روتحمل کردیم نه به این علت که عملیات کربلای چهارپیرزمندانه وباتلفات کمتری به انجام رسید بلکه به این دلیل که بسیاری ازنیروها ی اعزامی به عملیات قبلی حتی فرصت آن راپیدانکردند که به بیمارستان برگردند ومردم کوچه وبازار اهوازداستانها ازعاقبت تکان دهنده نیروهای خودی درکانالهای آبی اطراف شلمچه واون منطقه پنج ضلعی خوف انگیزبرای هم نقل میکردندوماهم که باشروع یک عملیات باید به مرکزمخابرات اهواز هجوم میبردیم وساعتها درصف میایستادیم تایاخبرسلامتی خودمان رابه خانواده هایمان بدهیم مستمع مجانی این اخباربودیم یادم می آید درروزدوم عملیات برق شهروشایدهم فقط منطقه خوابگاه مان دردوراه سوسنگردقطع شد وهمون موقع بین مردم پخش شدکه رژیم عراق برق فشارقوی را به آب وصل کرده وحالا پیکر اکثرنیروها روی سطح آب خشک شده است ویادست جمعی درگودال بعثی هادفن شده اند وعلت قطع آب راازوجود اجساددرآب میدانستند.اینطوربودکه خوابهای ماهم همزمان درقالب فضای هراس آوراین تعاریف شکل میگرفت وگردابهای پنج ضلعی صدهاهد بند وچفیه رامیبلعیدند و خون قبل ازاینکه بویی ازآن منتشر شودبا گل ولای کانال می آمیخت... بعدازبیست روز کربلای پنج آمد، بابوی خون و ماشینهای پرازکشته ، زخمی و آژیر دیوانه کننده آمبولانسهاوالبته پیشروی هایی کوچک که لابد به اینهمه کشته وزخمی درخاک عراق وجانفشانیهای بعدی برای حفظ آن می ارزیداماهرچه بودبوی خون آنچنان شدید بودکه از اعماق وجودم ازجنگ بهراسم ،بیرحمی جنگ افروزها رولعنت کنم ونگاهبان صلح باشم.

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

کوچک که بودم موطلایی شهرماخطابم میکردند واین اخرین خاطره من قبل ازاین است که عمه یاخاله فریباباشم وتابخودم بیام دیدم که صاحب چندبرادرزاده وخواهرزاده دوست داشتنی شده ام وشاید ازاونموقع بود که عشق واقعی به تمام انسانهای روی زمین رودردلم جادادم ویادگرفتم که تمام زشت وزیبای دنیارودردروغ وصداقت طبقه بندی کنم بدنیاآمدن درخانواده ای شلوغ ومردسالار خودبخود حرفهای ناگفته ودل پرداشتن راباخودداشت وگفتگوهای دونفره ورازگویی ودرددل بایک دوست ازبزرگترین لذات زندگیم بشمارمیرفت .جمع وجورکردن اینهمه احساس عشق ،درک نشدن درمحیط خانواده آزادیخواهی ذاتی ناشی از بهمنی بودن وعدم توانایی درنگاه داشتن زبان سرخ،مشکلات زیادی رادرمدرسه ،محیط خانواده وکاربرایم ایجاد کرده است که البته "این دردبه صدهزاردرمان ندهم.."تاحالا هرآنچه که سرنوشت برایم مقدرکرده غیرقابل پیش بینی بوده وازمیزان وابستگی باداشته های خودم نتیجه میگیرم که سازگاری بامحیطم بیسته :باوجود علاقه زیاد به ادبیات وشعردردبیرستان ریاضی خوندم وباوجود علاقه به تحصیل دررشته حقوق سرازرشته فیزیک وکارگاه تراشکاری وآزمایشگاه فیزیک هسته ای دراوردم وباوجودعشق به تدریس به لطف اداره گزینش آموزش وپرورش کارمند بانک هستم،باتمام وابستگی کهنه وغریبی که به محل تولدم کرمانشاه دارم درتهران زندگی میکنم ودورازانتظارترین ازدواج دنیاروکه میتونستم بهش فکرکنم انجام دادم وحاصل آن نیزداشتن دورازانتظارترین بچه هایی است که میتونستم به انهافکرکنم وشگفتا که هم عاشق فیزیک شدم وهم بانک تجارت روصادقانه دوست دارم،تهران برایم عزیزاست وازهمه عجالب تراینکه شوهرکیلومترهادورترازروحیه ام رادیوانه واردوست میدارم ودرموردبچه هاهم به این ترتیب چیزی نگم سنگینترم،دنگ وباس حاکی ازهمان نوستالوژی کهنه وافکارناسیونالیستی کردی من ویادآوربخشی ازبرنامه کردی رادیو کرمانشاه است که پدرم گوش میدادوبمعنی بحث وگفتگوودراصطلاح رایج «اخبار» است که بعنوان نام وبلاگم برگزیده ام وستون "خوم وخود"درزبان کردی نه بمعنی من وتوکه خیلی خصوصی تربمعنی "خودم وخودت "درفرهنگ گویش کردی گفتگویی بسیار خودمانی ورازگویانه است که نامحرمی درآن راه نداردواگرچه شایددرفضای وب ازاینگونه انتظارات بیمعنی است اما به این امید نامگذاری شده که خوانندگان این وبلاگ همدلان ومحرمان ماباشند، شعروداستان ،ریاضی وفیزیک،ازعلایقی است که قبلاًبه ان اشاره کرده ام وبه غیرازآن  ورزش بطورکلی وبلاخص فوتبال،تنیس روی میز وکوهنوردی،فیلم ونمایش،طنز،موسیقی،آشپزی ووقت گذراندن بایک کودک زیر هفت سال از اموری است که بسیار به انها علاقه مندم.