۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

بی رقیب

اولین حدیثی که ازکوه به یاددارم حماسه ی بی بدیل فرهاد بودوغمنامه شیرین او ،آمیخته بابیم وکین ازفرهادکشهایی که درکمرکش تزویر،به کمین عاشقان نشسته اند.

بعدها،صحنه های کسالت بارگزارشهای ورزشی ازکوهنوردان ،کنجکاویم راتحریک میکردکه رازورمز جدال بابوته وسنگ راکه اینهمه کلاه به سرکوله به دوش رابدنبال خود کشانده ،تجربه کنم و....چون همیشه قله های بایدونبایدهابودوحسرت کهنه دست کوتاه وخرمای نخیل...

اولین تجربه ازمزه این میوه خیال دریکی ازروزهای سال60 بوقوع پیوست وترکیب دانش آموزی دهه 60وگذر از«دواشکفته ای*» که هنوزماشین رونشده بود ورسیدن به آن مجالی بود برای خستگی درکردن از طی مسیری از راه...

آن روزدرغوغا وحال وهوای جوانی وطنین سرودهای نشاط انگیزگذشت ومزه گس خستگی وسنگ وصحرا درشیرینی یک روز باهم بودن گم شد وطبیعت بی ریای کرمانشاه ،درصفای دل بچه های سالهای آغازین انقلاب وآنهمه حس طراوت وزندگی احساس نشد.اما بلاخره رسید آنروزی که پس از گذر از جوانی وفراقت از دست وپاگیری بچه هابه جستجوی رازهای نهفته جوانی کوله اولین سفرخودرابه هدف «شیرپلا» ببندم....

هنوزهم وقتی به تلاش کودکانه خود برای قرارگرفتن درابتدای صف وبه رخ کشیدن توانایی ام فکرمیکنم احساسی آمیخته ازشرم وتمسخربهم دست میده چراکه درهمان ساعتهای اولیه فهمیدم که این مبارزه نه یک رقابت بین گروهی مدعی بلکه رفاقت گروهی است برای اثباط اعجاز همراهی وهمدلی وبالطبع ضعیف ترین فرد گروه پیش قراول قافله ایست که باآهنگ ساقهای اوگام برمیدارد ...

درآن لحظه از احساس تازگی لبریز بودم ودلم میخواست مشتی ازقطره های ابی راکه باداز آبشاردوقلو میدزدید وبه سویمان پرتاب میکرد درقمقمه ام میریختم وبه صورت تمام زنانی که وقت خودرادرکسالت وروزمره گی میگذرانند میپاشیدم ودرتجربه نشاط خودسهیمشان میکردم .

سرزندگی واحساس جوانی اولین هدفی بود که به آن دست یافته بودم ودومین ان تجربه شیرین به زیرکشیدن ناممکنهای خیالی بودکه مثل کوهی درمقابلت میایستند ودرمقابل همتت فقط بستربرپایی پرچم فتح تو هستند وباوربعدی حکایتی بود شبیه دیدن مزرع سبزفلک وداس مه نو وراحت تررسیدن انها که کوله بارهای سبکتردارند...وباهوشیاری خواندم معرفت کردگاررااینباردردفترروزگارویادم افتادکه ازبچگی صدای تلاوت این ایه هارا بیش از همه دوست داشتم :افلاینظرون الی الابل کیف خلقت/ واذاسماع کیف رفعت/والی الارض کیف سطحت/ /والی الجبال کیف نصبت/...

ودرآخرزیباترین حسن ختام یک مبارزه بادستهای بهم پیوسته وصعود جمعی دریک خط افقی ولذت گفتن وشنیدن دلچسب ترین خسته نباشیدهای دنیاوالبته که بهترین فرازممکن:بصدادرآوردن طنین پرشکوه سرود ای ایران بر فراز قله های سربلند او...

خزان رسید وزمستان ازپی اش خواهد امد،بهار سبز وتابستان گرمی رادیگرباردرپیش روداریم اما درهرگوشه پهن دشت کهن سرزمین ما کوهی برپاست که فارغ از گرماوسردی هوا میتوان به قله اش رسیددامنه های بیستون وفرخ شاددرکرمانشاه ،آبیدروآوالان کردستان،سه کوزان و گهرلرستان،شیرپلا وسنگ سیاه وتوچال وده تنگه تهران،کرکس وسهند وسبلان ،شاه معلم ولاتون درشمال وگنووهماک درجنوب ،غارشاپوردرفارس وقلعه بابک درآذرباییجان،منتظر رهنوردانند،کافی است باورکنیم تمامی قله ها دست یافتنی است...

پی نوشت:دواشکفته به معنی دوغارکه حالا دیگر جزیی ازپارک کوهستان درطاق بستان کرمانشاه شده وباماشین میتوان به آن رسید،ودرسالهای حدودشصت اولین استراحتگاه کوهنوردان آن مسیر بود. 







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر